گردکسی یا چیزی را گرفتن. اطراف و جوانب او را گرفتن. محاصره کردن. اغتفاق. (از منتهی الارب) : گسست و به خاک اندر آمد سرش سواران گرفتند گرد اندرش. فردوسی
گردکسی یا چیزی را گرفتن. اطراف و جوانب او را گرفتن. محاصره کردن. اِغتفاق. (از منتهی الارب) : گسست و به خاک اندر آمد سرش سواران گرفتند گرد اندرش. فردوسی
متوجع شدن: شکمش درد گرفت و بس ثفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه تفسیر طبری). گفت بخوردم کرم درد گرفتم شکم سر بکشیدم دو دم مست شدم ناگهان. لبیبی. او را (رابعه را) دیدم با کوزه ای شکسته... و خشتی که وقتی سر بر آنجا نهادی و گفت:دلم درد گرفت. (تذکره الاولیاء عطار). برق، درد گرفتن شکم گوسفندان از خوردن بروق. (تاج المصادر بیهقی)، متألم شدن. درد خاستن. مبتلی به درد و رنج شدن
متوجع شدن: شکمش درد گرفت و بس ثفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه تفسیر طبری). گفت بخوردم کرم درد گرفتم شکم سر بکشیدم دو دم مست شدم ناگهان. لبیبی. او را (رابعه را) دیدم با کوزه ای شکسته... و خشتی که وقتی سر بر آنجا نهادی و گفت:دلم درد گرفت. (تذکره الاولیاء عطار). برق، درد گرفتن شکم گوسفندان از خوردن بروق. (تاج المصادر بیهقی)، متألم شدن. درد خاستن. مبتلی به درد و رنج شدن
اذعان. اقرار. مقر آمدن، متعهد شدن. بعهده گرفتن. تعهد کردن. پذیرفتن: خدا چنانکه داناست بر آنکه من آن را گردن گرفته ام و داناست برآنکه وفا خواهم کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317)
اذعان. اقرار. مقر آمدن، متعهد شدن. بعهده گرفتن. تعهد کردن. پذیرفتن: خدا چنانکه داناست بر آنکه من آن را گردن گرفته ام و داناست برآنکه وفا خواهم کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317)
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند